راستین جونراستین جون، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 30 روز سن داره

پسر کوچولوی مامان و باباش

7 ماهگی پسر نازم

راستین جونم , شما امروز 7 ماهه شدی. مبارکه گلم .خیلی خوشحالم عزیزم.تو ماهی که گذشت خیلی چیزا اتفاق افتاد که مخصوص همین ماهت بود.مثلا اولین ماهی بو که  منو نمیدیدی و با خاله جون و عزیز جون بودی .دستشون درد نکنه خیلی بهتر از من از شما مراقبت میکنند و از این بابت خیالمو راحت کردند . تو این لحظه شما دو تا دندون کوچولو داری. میتونی بشینی. ما ها رو دیگه کامل میشناسی و یرای اینکه بیای تو بغل ما بال بال میزنی.اینو قشنگ حس میکنم که وقتی کنارم میخوابی به ارامش کامل می رسی (این حس خیلی قشنگه) موقع غذا خوردن همه چی میخوای .و دوست داری همه چی رو بذاری تو دهنت.خلاصه خیلی شیرین شدی. یادت ...
11 مرداد 1393

اولین مروارید گل پسرم

قشنگم, دو روز پیش متوجه شدم دندون خوشگلت یه کوچولو خودشو به ما نشون داد. از روز قبلش یه خط باریک رو لثه هات معلوم شد که متوجه شدم باید همین روز دندونات در بیاد که فرداش اومد .چند روز قبلش هم تب کرده بودی اما من متوجه نشدم برای چیه.دندون دومت هم پشتش در اومد.گلم زیاد پایبند جشن دندونی نیستم.راستش خوشم نمیاد.در ضمن تو ایام سوگواری امام اولمون حضرت امیر المومنین هم هستیم تصمیم گرفتیم فردا یه مقدار آش در حد خانوادگی درست کنیم.این ایام تسلیت و دندونات مبارکت باشه. ...
26 تير 1393

اولین جدایی من و پسرم

امروز مرخصی 6 ماهه من تموم شد و مجبور شدم گل پسرم رو تنها بذارم و برم سر کار زحمت نگهداری از شما افتاد گردن خاله معصومه.البته عزیز جون هم کمکشون میکنند.صبح شما رو بردیم گذاشتیم اونجا که ساعت 10 عزیز هم اومد کمک خاله .ساعت 11 اوردنت بهت شیر دادم.اخه شما شیر خشک نمیخوری ولی امید وارم که بهش عادت  کنی .پسر خویب بودی گریه نکردی با غذای کمکی ساکت موندی ولی یه کم بیتاب یودی .ایدوارم یه زودی ود یه این شرایط عادت کند .از خاله جون و عزیز جون هم بابت مراقبت از تو تشکر میکنم امیدوارم یه روزی بتونیم جبران کنیم . گل پسدم سعی کن پسر خوبی باشی و اذیتشون نکنی 17 تیر 93 ...
18 تير 1393

واکسن 6 ماهگی

عشق مامان .باز دو ماه گذشت و واکسن .عزیز دلم شنبه با بابایی رفتیم مرکز بهداشت و  واکسن 6 ماهگیتو بهت تزریق کردند.خیلی گریه کردی بمیرم که همیشه اشکای خوشگلتو در میاریم .برای قدو وزنت رفتیم که اول یه کم مارو ترسوندند .چون وقتی وزنت کردند گفتند زیاد افزایش وزن نداشتی و نمودار وزنیت شکسته شد .من برام تعجب اور بود چون داشتم رشدتو میدیدم .برای همین خواستم دوباره وزنت کنن که خدارد شکد مشکل از ترازوی اونا بو که گیر داشت .درسته تپلی نیستی اما افزایش وزنت نرمال بود.وزن گلم 7.300 گرو و قدت 68. تواین عکس شما اماده شدی برای رفتن به مرکز بهداشت اما تا بابایی بیاد خوابت برده. اینجام دیگه بابایی اومده و باید بریم اما نمیدوتی چی تو انتظارته ...
17 تير 1393

14 خرداد 93

چهارشنبه.راستین جونی آماده شده بره خونه مامان بزرگش برای مهمانی پاگشای زن عمو جونش.آخه عمو صادق جون یه ماهی میشه که نامزد کرده.من و راستینی هم برای این زوج دوست داشتنی آرزوی خوشبختی میکنیم. این هم بعد ا مهمانی ساعت 1.5 شب خوشگل ما بازیش گرفته (نانازم الان وقته خوابه نه خنده)   ...
21 خرداد 1393